- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
یک عمر هست دست خـداوند یاورش هر بندهای که حضرت زهراست مادرش هرکس که خواست عزّت دنیا و آخرت زهرا شده است دلخوشی اول آخـرش زهراست آن که خادمهاش آسمانی است زهراست آنکه معجزه کرده است نوکرش زهرا چراغ راه حسین است و مجتبی زهراست آنکه زینب کبراست دخترش زور مغـیـرهها که به زهـرا نـمیرسد پس قاتلش شده است غریبی رهـبرش پهلو شکسته، پیـر، زمین گـیر شد ولی یک ذرّه کم نگشت ارادت به حیدرش شب تا سحر سه ماه فقط درد میکشید دیوار و در چهها که نیاورد بر سرش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
چـقـدر گـرم دعـایـی بـرای هـمـسـایـه چه رازی است نهان در دعای همسایه؟ چـقـدر مردم این کـوچـه بیوفـا بودند که بود پاسخ مهـرت، جـفـای هـمسایه چگونه گم شده راه خدا که جا مانده ست به روی چـادر تـو، رد پـای هـمـسـایـه برای کـندن یک شاخـه یاس از ریشه به صف شـدنـد تـمـام قـوای هـمـسـایه به حـول و قـوۀ بازوی زخـمی زهـرا به دور مـانـد عـلـی از بـلای هـمسایه نداشت حاصل دیگر به غـیر عـاشورا بـزرگــتـر شـدن بـچـههـای هـمـسـایه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دل فاطمه است دلبر و دلدار، فاطمه است مشکل گشای هر چه گرفتار، فاطمه است مرهون لطف حضرت زهراست کائنات کانـونِ مـهـربانیِ بـسـیار، فـاطمه است تـنـهـا نـه بــوتـراب کـه کـل وجــود را خورشیدِ روز و ماه شب تار، فاطمه است بایـد که پـای درس مقـامـاتِ او نشـست بخشش، وفا، نجابت و ایثار، فاطمه است گوهـر شناس تر ز عـلی باز هم علیست مـولا شناخت دُرِّ گهـربـار، فاطمه است در مشکلات، آنکه گرفته است دست ما یک بار نه، دو بار نه، صد بار، فاطمه است یک روح در دو تن، تو بگو فاطمه علیست یا نه، بگو که حـیدر کرار، فاطمه است تحکـیم ساخـتـار امـامت ازین دو تاست بانی ابالحسن شد و معمار، فاطمه است اینکه بهشت یا که جهـنم نصیب کـیست محشر یقین بدان تو که مختار، فاطمه است ما را به دیـدِ لطف خودش میکـند نگاه محشر امیدِ هر چه گنهکار، فاطمه است ذکرش شفاست، یک تنه حل المسائل است حـلّال، در مواقـع دشـوار، فاطمه است روز ظهور، شرق و شمال و جنوب و غرب هم شرح، هم گـزیدۀ اخبار، فاطمه است جـان داده است پـای ولایت بدون شرح در حفظ این مقوله علمدار، فاطمه است در فـاطـمــیّـه خـلـق، عــزادارِ مـادرنـد اما برای حـیـدر عـزادار، فـاطـمه است وای از دل امـام حـسن بـیـن کـوچـههـا مجروحِ ضربِ سیلیِ کفار، فاطمه است بـایـد خـدا بـه دادِ دلِ مــرتــضـی رسـد حائـل مـیـانۀ در و دیـوار، فـاطمه است طوری لگد زدند بر آن در که شک کنی در پشت دربِ خانه نه انگار، فاطمه است سـنگـیـنیِ در و غـمِ دیـوار یک طـرف نزدیک تر از آن دو به مسمار، فاطمه است در عـرصۀ ادب هـمه از او نـوشـتـهاند مضمونِ نابِ اکـثرِ اشعار، فاطمه است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا با حضرت علی سلام الله علیهما
گر پهلـویم شکـست فـدای سرت عـلی محسن به خون نشست فدای سرت علی یک تـار موی تو به دو عـالـم نمیدهم هستی هرآنچه هست فدای سرت علی مـاهِ رخـم که سایۀ خـورشـید را نـدیـد حالا که نـیـلی است فـدای سرت علی غصه مخور اگر پی احقاق حق، عدو راهـم به کوچه بست فدای سرت علی از چه نشستهای به برم" شملةالجنین" این جای ضرب شصت فدای سرت علی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را که حتی بُرده بالا عزّتش شأن کنیزش را بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است مقرب میکند زهرای اطهر مستفیضش را اگر چه آسیابش محور ارزاق گردون است از این دنیا برای خود نمیخواهد پشیزش را غلامی حُر شد و قرضی ادا گشت و فقیری سیر خدا با خنده برگرداند بر او سینه ریزش را اگرچه زیر و رو شد پیکرش اما کسی از او ندید اصلا سکوت حنجر دشمن ستیزش را دری که سوخته با ضربهای آرام میریزد بگو کمتر کند ملعون از این در دورخیزش را نمیفهمد اگر آن بیحیا پس لااقل ای کاش درِ خانه نگه دارد عقب، مسمار تیزش را ثمر از شاخه افتاد و خدا بر خویش واجب کرد برای قاتل محسن عذاب رستخـیزش را الهی هیـچ مردی در کـنار بستر هـمسر نبیند در بهارانش خزان برگ ریزش را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
بـی ســرپــنـاه آمــدهام یــاوری کـنــی حال و هوایِ شعـر مرا کـوثـری کنی لطف تو هست شامل حالم؛ ببین که باز مـحـتـاج آمـدم کـه گـدا پـروری کـنـی زهرا شدی که نور، تو را بنـدگی کند اصلا قـرار بـود که روشنگـری کـنی مـیـدانِ رزمگـاهِ تو شد بـیـنِ شعـلههـا چون ذوٱلفقار، رفته که جنگاوری کنی ترسی نداشتی ز غلاف و در و هجوم وقـتـش رسیده بود که پـیغـمـبری کنی شش ماهه پر کـشید؛ بیا فـضه! زودتر بـایـد بــرای مـادرمـان مـادری کــنـی طـرزِ دفـاعِ تـو چـقـدر عـاشـقـانه بود باید که بر زنانِ جهـان سـروری کنی وقتش رسیده روضه بخوانی و غرقِ اشک فکری به حالِ پیرهن و معجری کنی!
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دوشنبهای که غروبش طلوع ماتم بود اگـر غــلـط نـکــنـم اول مــحـرم بــود بـنا به نص روایت بـلای کـربو بـلا عـظـیم بود و بلای مدیـنـه اعـظم بود چه کربلاست که تاریخ آن به وقت خدا اگر حـساب کـنـی با مـدیـنـه تـوأم بود دری شکست و حریمی که اذن خواستنش برای هر که به غیر از خـدا مسلّم بود بدون اذن « فلا تـدخـلـوا بـیـوت نبی» دری شکست که از آیههای محکم بود فـرشـته زیر لگـدهای لـشکـر ابـلـیـس بـهـشـت سـوخـتـۀ آتـش جـهـنــم بــود نوشـتهاند که قـبل از قـلاف در کوچه بـرای زخـم زدن مـیـخ در مـقـدّم بـود مقصر آتش در بود اگر که بعد از آن گرفت رو ز علی چهرهای که مبهم بود چـقـدر دیـر رسیـدم کـنـار در افسوس دمی که میخ هم از شرم قامتش خم بود بمان که ماندن تو زنده ماندن روزیست که باغ خـانۀ ما سبـز بود و خـرّم بود نه نُه بهار، هـزاران بهار هم میرفت بـرای زنـدگـیِ بـا تو بـاز هـم کـم بود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بیگمان از چون تو ماهی مهربانی بهتر است قصد رفتن کردهای اما بمانی بهتر است گرچه ناچارم به ماندن بیتو در دنیا ولی مرگ در چشم من از این زندگانی بهتر است خم شدی خم میروی خم مینشینی پیش من برنخیزی اینچنین، ای قد کمانی بهتر است از رخت پیداست که داری اذیت میشوی پس غم این خسته را هرچه ندانی بهتر است تا صدایـم میزنـی، امّـیـد پـیـدا میکـنـم بیشتر نام مرا بر لب بخوانی بهتر است حرکت دستان تو خـانه خـرابش میکـند درد دل با زینب از نوع زبانی بهتر است
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
نگـاهی با دعا ( به حالم کن علی۳) نـمانده فرصتی ( حـلالم کن علی۳) امیـرالمومنین؛ بمـیرم بعد ازاین؛ شوی خانه نشین خدا حافظ علی، خدا حافظ علی، خدا حافظ علی) ۲) ******************************* ببخش این خسته را؛ که بین غصهها؛ شود از تو جدا خدا حافظ علی، خدا حافظ علی، خدا حافظ علی) ۲) ******************************* قـرار مـا دو تـا؛ پس از این کـربـلا؛ کـنار نیـزههـا خدا حافظ علی، خدا حافظ علی، خدا حافظ علی) ۲) ******************************* تـمام هـستیام ( توئی یا فاطـمه ۳) بیا جان علی ( مکن این زمزمه ۳) ز رفتن دم مزن، تو را جان حسن، نکن ترک وطن مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه (۲) ******************************* پس از این من چسان ( ز داغت سر کنم۳) به تو من التماس ( به چشم تر کنم ۳) الا ای هـمسفـر، کـمی آهـسـته تر، مرا با خود بـبر مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه، مرو یا فـاطمه (۲)
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت مادر
شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟ گفت: سجادۀ من را تو بیـانداز امشب کمکم کن که به محـراب نـمازم بروم تـا بـه آرامـگـه راز و نــیــازم بــروم گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز من به سجده برسم کار تمام است عزیز تا به محـراب بـیاید دل من غـوغا شد چـند بـاری وسط راه نشـست و پا شد تا خود صبح فقط غصۀ مردم را خورد آن قـدر آه کـشـیـد و جـگــرم را آزرد در کـنارش چـقـدر آیـۀ قـرآن خـواندم تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم وسط معـرکۀ خوف و رجا خوابم برد وسط گـریه و ما بـین دعـا خـوابـم برد حق، نگاهی به دعای دل غمبارم کرد بوی نان آمد و این رایحـه بیدارم کرد بستـرش جمع شده مطمئـناً خوب شده فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده شاد بودم که غـم و ماتم مان میمـیرد مـادرم بـاز مـرا در بغـلـش میگـیـرد تـشـنـۀ دیــدن او؛ تـشـنـۀ مــاه رویـش با چه شور و شعفی باز دویدم سویش نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد بر دل خـونی دستاس و تـنـورش افتاد خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم سرفه میکرد ولی باز خودش نان میپخت شد رخش زرد ولی باز خودش نان میپخت چـقـدر در وسـط دود تنـش میلـرزید وقـت برداشـتن نـان بـدنـش میلـرزید تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست به روی دست خودش دستۀ جارو را بست بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد وسط کار نگاهـش سوی مسـمار افتاد گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من گـفت: بایـد که بـشویم حسنـیـنم را من آب میریخت حسن، بیکفنش را میشست آب میریخت حسین و حسنش را میشست لالهها دور و برش ریخت، خدا رحم کند آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت آخرین بار مرا مـادرم آغـوش گـرفت بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد با پر زخمی خود شانه به گـیسویم زد رنگ از چهرۀ غمگین شدۀ کوثر رفت با دل غم زدۀ خود به سوی بستر رفت ناگهـان نالۀ اسما هـمه جا را پُـر کرد داغ جانسوز عظیمی دل ما را پُر کرد اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دستـم به دامـانت بـرایـم چـارهای کـن من جـز به دستانت به جایی دل نبستم اصلا خبر داری در این دوران غیبت از دوریت یـعـقـوبهای شهـر مُـردند عـاشـق نـبـودم حـیـف، اما مطـمـئـنـم اینجا کـسانی عاشقـت هـستـند برگـرد آقــا بــیــا تـا مـــردم دنــیــا بــدانــنــد نـامـوس مـردم را نـبـایـد بـا لـگـد زد بـیآبـروهـایـی کـه در روز دوشـنـبـه گـل را میان کوچـهها گـلـبرگ کردند مـادر که بـاشد زنـدگـی زیـباست امـا مـادر نـبـاشـد زنـدگـی مـعـنــا نــدارد مـادر به فکـر بچـههـایش هست حـتی وقـتی که زیر خـاک بـاشد در مـدیـنه
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
یک جهان روضه و یک چشم پُر از نم داری آه، آقـای غــریـبـم به دلـت غــم داری دردِ بی مادری ای کاش دوایی میداشت فـاطـمـیّـه شده و اشـک دمـادم داری صاحبِ مجلس روضه، غم مادر دیدی بر درِ خـانۀ خود، بـیـرق ماتـم داری دردِ دل کـن که نگـویـنـد غـریـبی آقـا بین این سینه زنان، مونس و مَحرَم داری دلِ یعقـوبیِ مادر ز فراقت خون است یوسف مصر بقا، قصد سفر هم داری؟ دل، حسینـیّۀ چشمان تو شد مـولا جان باز هـم وقت عـزا، یـاد مُـحـرّم داری گاه در کوچه و گه کرب وبلا میگریی داغ یک پهـلو و انگـشتـر خـاتم داری
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
زهـرا برای حـضرت حق آفـریده شد پیـش از وجـودِ خلقِ خـداوند دیـده شد سیب بهـشت، آمـدنـش را بـهـانه بـود روحش به احمد از نفس حق دمیده شد زهرا که بود؟ نور جلالیِ تحت عرش از شاخسار قـدس ثمر داد و چـیده شد احـمـد که گـفت اُمِّ ابیـهـاست فـاطـمـه یعنی فضائـلش چو محـمّد حـمـیده شد چـندی گـذشت تا که نـسیـم وصـال او سـمت عـلـیِّ عـالـیِ اعـلا وزیـده شـد طوبـای فـاطـمه که ثـمـر داد ناگـهـان باد خزان گرفت و وجودش تکیده شد گـل بود و حیف ساقۀ او را لگـد زدند سیلی که خورد حوریه، رنگش پریده شد وقـتی هجـوم برد سقـیـفـه به خـانهاش در را شکست روی سرش، قد خمیده شد شش ماهه داشت، میخ در او را شهید کرد شش ماهـهای شهـید برای شهـیـده شد هرجا رسید روضه به محسن، بگو حسین با تیـر حـرمـلـه سر اصغـر بریـده شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا با حضرت علی سلام الله علیهما
اظهـار درد دل بـه زبــان آشـنـا نـشـد دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد آنجا از آن زمان که جدا از تنم شده است یک دم سر من از سر زانـو جـدا نشد با آن که دست دشمن دون بازویم شکست دیـدی که دامـن تـو ز دستـم رهـا نشد شرمندهام، حمایت من بینـتـیـجه ماند دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد بـسیـار دیـدهانـد که پـیـران خـمـیدهانـد اما یکی چو من به جـوانی دو تـا نشد از مـا کـسی سـراغ نـدارد غـریـبتر در این مـیانـه درد ز پهـلـو جـدا نـشد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
منم زهرا همان که از سوی حق کوثر آوردم سُروری بیبـدل در خانۀ پیغـمبر آوردم علی جان از سوی جنّت به عشقت آمدم دنیا خودت گفتی برایت روزگاری دیگر آوردم قرارت بودم ای مولا، کنارت بودم ای دریا برایت لؤلؤ و مرجان، برایت گوهر آوردم زمان عقدمان یادت نمیآید که میگـفتم: سپر را دادی و جایش حفاظی بهتر آوردم؟ گمان کردی که در سختی فراموشت کنم؛ هرگز برایت بین کوچه شاخهای نیلوفر آوردم سر من را اگر بر زانویت افتاده میبینی پرم پرپر شده؛ جایش برای تو سر آوردم نه تنها چشم و پهلویم، نه تنها دست و بازویم برایت از سر مویم، هزارن لشگر آوردم به نفرین و به اشک و هر توانی داشت بازویم از آن مسجد به این خانه، تو را آخر سر آوردم بهارش را خزان کردم، نفاقش را عیان کردم همین که از خیالات خلیفه سر در آوردم نبین آشفته احوالم، بدان امروز خوشحالم تو را از کنج خانه ماندن و غربت در آوردم بزن بر موی خود شانه، برو مسجد بیا خانه برایت امنیت سرتا سرِ این معـبر آوردم دلم میخواهد اشک از گونۀ مظلوم بردارم بیا که دست زخمی را سوی پلکِ تر آوردم پُر از دلشورهام امشب، برای دخترم زینب چرا که کار یک مادر برای دختر آوردم کنار پیکری بیسر، به لب دارد نوا خواهر: لبم را سوی این حنجر به جای مادر آوردم
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چه غصهها که نخوردی برای همسایه هـنوز هم که تو داری هـوای همسایه تو ناله کردی و همسایه را دعا کردی ز گـریـۀ تو در آمد صدای هـمـسـایـه دعای توست که مرگت سریعتر برسد همین شده است دقـیـقـاً دعای هـمسایه کمر به قـتـل تو بـستـنـد، بـاز هم بانو به فکـر نـان شبی و غـذای هـمسایه؟! به زخم دست تو پاشید آن نمک را که گـرفـته بـود ز دسـتت گـدای هـمـسایه به خانه ریخـتـهاند و گـمان نمیکـردم به خـانه وا شود اینگـونه پای همسایه نخـواستـیـم جـواب سـلامها را، کـاش سـلامـمـان نـدهـد با کـنـایـه هـمـسایـه چه غربتی است که همسایه بیخبر باشد ز داغ مـرگ عزیز و عـزای همسایه قسم به سرخی خونهای چادرت دیگر بـرام رنـگ نــدارد حـنـای هـمـسـایـه
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
در جـواب الـتـماس دخـترت مـادر بمان من قسم دادم تو را جان علی دیگر بمان بیشتر در خانه پیش کودکان خسته باش گوشۀ این بیت الاحزان مادرم کمتر بمان نا امید و خستهای از دست این نامردمان رفته گرچه کاسۀ صبرت عزیزم سر بمان استخوانهای تنت هم آب شد کم کم ولی با همین بیـماری و این پیکـر لاغر بمان یک طرف زانو بغل کرده پدر در گوشهای یکطرف دارد برادر چشمهایی تر بمان کارهای خانه را بگـذار روی دوش من استراحت کن کمی مادر نرو مادر بمان ما همه یک سو؛ پدر دق میکند از رفتنت مادر خـوبم به عـشق ماندن حـیدر بمان تو جوانی گفتن عجّل وفاتی خوب نیست وارث حلم و صبوریهای پیغـمبر بمان
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
رو که سیلی میخورد آثار میماند به جا جای پنجه روی گل بسیار میماند به جا دست سنگینی اگر چرخید روی صورتی زیـر پـاها یک خـط دوّار میمـاند به جا لابلای ناسـزا گـم شد صدای ضـربهاش پشت پیچ کوچه این اسرار میماند به جا چون که پیغمبر به مکر کفر از دنیا رود اهـل بیـت وحـی را آزار میمـانـد به جا میرود از خانه بیرون فاتح خیـبر، ولی فـاطـمه بـین در و دیـوار میمـانـد به جا یاد زخم سیـنه آتش میزنـد این خانه را در که میسوزد! ولی مسمار میماند به جا بعد زهرا زانوی غـم را بغل کرده علی از یل خـیـبر همین مقـدار میمـاند به جا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
یک ذرّه از لطافـت تو صـد بهـار شد هر قطره از وضوی تو یک چشمهسار شد از طـرزِ راه رفـتن تو واژه ساخـتـنـد یک واژه مثل کوه، که اسمش «وقار» شد هر وقت، عطر نافلهات رفت سمت عرش عطـر بهشت، از سِمَـتـش بـرکـنار شد دیوارِ خانۀ تو اگر چه گِل است و کاه امـا ستـونِ عـرش، بـر آن استـوار شد گَـرد و غـبار چـادر تو رفت، آسـمـان هــر ذرهاش سـتــارۀ دنــبـالـهدار شـد بر ساحت تو عرض ادب کرد جبرئیل تا بین عرش، صاحب یک اعتبار شد از بین کـارهای نـبـوت در این جهـان بـوسیـدنـت بــرای نـبـی افــتـخـار شد بابا که رفت، چشم تو را گریه زخم کرد ابـرت دچـار بــارشِ بـیاخـتـیـار شـد هرکس که در غدیر، به حیدر امیر گفت از کار خویش، بعدِ نـبی توبه کار شد وقتی که ذوالفـقـارِ علی در نـیام رفت هر خطّ خطبۀ تو خودش ذوالفـقار شد وقتی که کلّ شهر، شدند از عـلی جدا ذکر «عـلی عـلیِ» لـبت بیشـمار شد تا اینکه ذرّهای نـرسد زخـم، بر عـلی جسمت به زخمهای عـمیـقی دچار شد یاسِ سپـیـد، بودی و رنگت کـبود شد گـلـبرگِ نازکت هـدف نیـشِ خـار شد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
همینکه نیستی اصلاً برای من مرگ است ز داغ تو پُر زخمم دوای من مرگ است غریب بودم؛ از این پس غریب تر شدهام پس از تو همنفس آشنای من مرگ است کدام زندگی؟! این سقف، بر سرم لحد است حیات، بر من و بر بچههای من مرگ است تو ذرّه ذرّه شـدی آب و مـن نـفـهـمـیـدم که در سکوت تو ای همصدای من مرگ است شبـیـه چـشـم کـبـود تـو کـار مـن گـریـه شبیه دست شکسته دعای من مرگ است شـبـی که بـنـد کـفـن را گـره زدم گـفـتـم پس از تو فاطمه عقده گشای من مرگ است پس از شکـستـن پهـلـوی تو کـنـار علی چگونه زنده بمانم، سزای من مرگ است در آن لگد که به در خورد، فاش میدیدم کسی که خیمه زده بر سرای من مرگ است به جای خـالی تو بین خانه مینگـرم… همین که نیستی اصلاً برای من مرگ است
: امتیاز
|
مرثیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
یا قـادر و یا قـاهـر و یا من هُـوَ الهـو دیگر رسیده صبر صدّیـقه به یک مو شبها فـقـط ذکرش شده عجّـل وفاتی این روزها که درد بسته خنجر از رو حتی اگـر زینب زند بـوسه به دستـش تـشدید خـواهـد شد دوبـاره درد بـازو کـاری شـده دیگـر تـمـام زخـمهـایـش کارش گذشته دیگر از درمان و دارو اوج مصیبت شد خلاصه در همین حرف انسیةالحـورا گـرفت از محـرمش رو پیـش عـلی که نـه، ولی در راه رفـتن دستی به دیوار است و آن دستش به پهلو این را حسن می داند و دیوار و کوچه دیگـر نـدارد چـشمهـای مـادرش سـو دارم بنـا یک عـمـر از این داغ باشـم آشـفـته دل، آشفـته سر، آشفـته گــیسو
: امتیاز
|